منادی وحدت

محبت ما اهل بیت (ع) کفاره گناهان است وحسنات راچندبرابرمی کند .امام رضا(ع)

منادی وحدت

محبت ما اهل بیت (ع) کفاره گناهان است وحسنات راچندبرابرمی کند .امام رضا(ع)

اهمیت واقعه مباهله


پس از فتح مکه در سال هشتم هجرى و درخشش قدرت اسلام در جزیرهالعرب، پیروان دیگر ادیان و مذاهب و رهبران و رجال سیاسى و مذهبى توجه خاصى به اسلام و مسلمانان و به کانون این قدرت عظیم یعنى مدینهالرسول پیدا کردند. این امر زمینه مناسبى را براى نشر و گسترش شعاع اسلام تا اقصى نقاط حجاز و حتى خارج از آن فراهم آورد و پیامبر اسلام توانست از این فرصت بخوبى استفاده کند و با ارسال نامه‌ها و نمایندگان ویژه به رؤساى بلاد و زمامداران کشورها آنها را به پذیرش اسلام و یا به رسمیت شناختن دولت اسلامى و التزام به مقررات آن فرا خواند.

طبیعى است که بسیارى از مخاطبین این نامه‌ها علاقه‌مند بودند که به مدینه و به مقر دولت اسلامى بیایند و با شخص رسول‌خدا آشنا شوند و از نزدیک وضعیت مسلمانان را ببینند. این بود که در سال نهم هجرى به تدریج هیئت‌هاى نمایندگى طوائف و قبائل عرب به حضور رسول‌خدا مى‌رسیدند و این سال را مورخین «عام الوفود» نام نهاده‌اند. نامه رسول‌خدا به مسیحیان نجران از جمله نامه‌هاى ارسالى آن حضرت بود که گروهى از بزرگان و اشراف نجران را به مدینه کشاند. این هیئت بلندپایه چون در مذاکرات شفاهى با آن حضرت به تفاهم نرسیدند و از سر لجاج پاسخ آن حضرت به سؤالات اعتقادى خود را قانع‌کننده ندانستند پیشنهاد دیگرى از سوى رسول‌خدا دریافتند مبنى بر این که اکنون که هر طرف خود را محق و دیگرى را باطل مى‌شمارد بیایید عزیزان خود را جمع کنیم و دست به دعا برداریم و خداى خویش را بخوانیم و هر یک بر دیگرى نفرین کند تا ببینیم خداوند نداى کدام طرف را پاسخ مى‌دهد و آشکار شود چه کسى در ادعاى خود دروغگویى بیش نیست. این عمل که در لغت عرب مباهله نامیده مى‌شود، راهى جدید بود که به نص آیه ۶۱ سوره آل‌عمران : (فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنهالله على الکاذبین)
پیامبر اسلام از سوى خداوند بدان مأمور گشت و براى پایان بخشیدن به مجادلات هیئت نصارى با آن حضرت و اقناع عوام و خواص از مسلمانان و مسیحیان از هر منطق و استدلالى بهتر و رساتر بود. ولى به گواهى همه منابع تاریخى مسیحیان نجران پس از قبول این پیشنهاد چون به میعادگاه وارد شدند و نشانه‌هاى حقانیت رسول‌خدا را در دعوت خویش مشاهده کردند از اقدام بدین کار منصرف شدند و به پرداخت جزیه و امضاى صلحنامه‌اى که رسول‌خدا شروط آن را مشخص مى‌ساخت، تن در دادند.
این واقعه با همه خصوصیات و لوازم و آثارش نظر محققان شیعه و سنى و حتى پاره‌اى از مستشرقین را به‌خود جلب کرده است و ما در این واقعه تاریخى سه جهت را قابل توجه و ملاحظه مى‌دانیم :

جهت اول: ظهور حقانیت اسلام در برابر مسیحیت.

و جالب توجه آن است که تا به امروز نیز هیچ عالم و عابد مسیحى نخواسته است که بار دیگر به میدان مباهله با مسلمانان درآید تا بدین وسیله از اعتقاد راسخ خود به صحت ادعایش و یقین به حقانیت دینش خبر دهد ؛ بلکه در پیرامون واقعه مباهله حوادثى به ثبت رسید که عکس این مطلب را ثابت کرد و بخوبى آشکار شد که مسیحیان علائم پیغمبر خاتم را که در کتب آسمانى موجود در نزد خود خوانده بودند، بر پیامبر اسلام منطبق دیدند و او را در ادعاى نبوت بر حق مى‌دانستند و به تعبیر قرآن «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون» (بقره / ۱۴۶) ولى با این حال نمى‌خواستند از دین خود و موقعیت ویژه‌اى که نزد مردم خود پیدا کرده‌اند دست بکشند.
جهت‌دوم: اثبات فضیلتى‌عظیم براى على‌علیه السلام و زهراءعلیه السلام و حسنین‌ علیه السلام
که تنها همراهان رسول‌خدا در این ماجرا بودند و اختیار نمودن پیغمبر اینان را از میان فرزندان و زنان و اصحاب خود، بهترین دلیل بر علو مرتبه و منزلت آنها نزد خدا و رسول‌خداست.
جهت سوم: دلالت آیه مباهله بر امامت على‌علیه السلام
چرا که کلمه «انفسنا» در آیه مذکور شاهد بر وجود مقام و منزلتى براى خصوص على‌علیه السلام نزد رسول‌خداست که هیچکس بدان نرسیده و نخواهد رسید و هموست که در لسان وحى نفس پیغمبر شمرده شده است و از اینجاست که مى‌توان گفت على‌علیه السلام افضل صحابه بلکه افضل خلق بعد از رسول‌خدا است و طبعا همه کمالاتى که براى رسول‌خدا ثابت است، براى او نیز ثابت مى‌گردد مگر اصل نبوت.
جهت دیگرى که براى بررسى و تحلیل این واقعه تاریخى وجود دارد و از میان مستشرقین نظر پروفسور لویى ماسینیون را به‌خود جلب کرده است، امضاء صلحنامه‌اى میان پیامبر اسلام و مسیحیان نجران است که از نظر این استاد به معناى امضاء پیمان‌نامه سیاسى عدم تعرض به مسیحیان در سراسر سرزمین هاى اسلامى است و رعایت آن براى جانشینان آن حضرت نیز لازم بود. و شاید او درصدد القاء این مطلب باشد که پیامبر اسلام بدین طریق مسیحیان را در التزام به دین خود آزاد گذاشت و بدین وسیله حضور آنان را در میان مسلمانان تا زمانى که رفتار مسالمت جویانه داشته باشند به رسمیت شناخته است. ماسینیون در اواخر رساله خود به سراغ عقاید خرافى برخى فرقه‌هاى اسلامى مانند فرقه نصیریه و شیعیان خطابى و دروزى رفته و براساس باورهاى آنها به نقش سلمان فارسى به عنوان یک عنصر ایرانى که نماینده تمدن کهن ایرانى است و به عنوان یک تازه مسلمانى که سابقه طولانى در مسیحیت داشته و با مسیح و محمد (صلی الله علیه واله) هر دو آشنا و اکنون پل ارتباطى میان اسلام و مسیحیت گردیده است، توجه پیدا کرده است. ولى ما نمى‌دانیم چرا او از میان همه زوایاى قابل تأمل این حادثه تنها از این دو زاویه به مطالعه واقعه مباهله پرداخته است و او در نهایت درصدد اثبات چه امرى است؟
به هر صورت جاى آن دارد که در اطراف واقعه مباهله تحقیق و تدقیق بیشترى صورت گیرد و نقاط اصلى این واقعه که چون واقعه غدیرخم مسلم و غیرقابل خدشه است، روشن شود، چرا که مباهله سندى جاودان بر حقانیت اسلام و شاهدى غیر قابل انکار بر اصالت و استحکام بناى همیشه استوار تشیع راستین است.

مباهله در عرف و لغت عرب

واژه مباهله مشتق از ماده «بهل» است. گفته مى‌شود «بهله‌الله» یعنى «لعنه‌الله» (۱) و باهل القوم وتباهلوا وابتهلوا اى تلاعنوا و المباهله ان یجتمع القوم اذا اختلفوا فی شى‌ء فیقولوا لعنهالله على الظالم منا (۲) ولى مباهله با ملاعنه این تفاوت را دارد که «لعن» عبارت است از دعا به ضرر شخص که از رحمت الهى دور باشد و «بهل» اجتهاد در لعن است و لذا کسى که اصرار و التماس در دعا و نفرین داشته باشد «مبتهل» است. (۳)
در ذیل آیه ۶۱ سوره آل‌عمران در تفسیر واژه «نبتهل» مفسرین متقدم گفته‌اند که در معناى ابتهال دو قول است اول آن که به معناى التعان است و دوم آن که به معناى دعا کردن بر ضد شخص دروغگو و طلب هلاکت اوست که این شبیه لعن است. (۴) و روشن است که این دو معنا بسیار نزدیک به هم هستند.
برخى اساتید معاصر در توضیح این واژه آورده‌اند که مباهله تضرع و ابتهال و لابه است . ابتهال گاه براى دفع بلا است و زمانى براى نزول بلا است. مثل این که با نماز استسقاء نزول باران رحمت از خداى سبحان طلب مى‌شود و یا با نماز، نیاز یا بلایى دفع مى‌شود مثل «ربنا اکشف عنا العذاب انا مؤمنون»
و گاهى هم دعا مى‌شود تا عذابى بر شخص یا گروهى نازل شود مثل این که نوح (علیه السلام) به خداوند عرض کرد
«رب لا تذر على الارض من الکافرین دیارا» (۵)
ولى در اینجا این نکته در توضیح معناى واژه مذکور باید مورد تأکید قرار گیرد که مباهله همواره متضمن یک رابطه بین‌الاثنینى است. و ناله و زارى انسان به درگاه خداوند براى دفع بلایى از خودش یا نزول رحمتى مباهله خوانده نمى‌شود ولى ابتهال گفته مى‌شود.
برخى در معناى لغوى مباهله صیغه و هیئت خاصى را معتبر دانسته‌اند (۶) ولى از کتب لغت و ادب بدست مى‌آید که واژه مباهله از این جهات مطلق است. نهایت آن که ادعاى پیدایش معناى اصطلاحى خاصى براى آن در میان مسلمانان شود که منشأ آن سیره رسول‌خدا در واقعه مباهله و کیفیت عمل آن حضرت یا روایات صادر از ناحیه امامان شیعه در مورد نحوه اجراى مباهله است که بدان اشاره خواهد شد.
اکنون که معناى مباهله واضح شد باید گفت که این معنا در عرف عرب و نزد پیروان ادیان آسمانى معنایى کاملا شناخته شده بود و دعوت پیامبر اسلام از مسیحیان به مباهله دعوت به کارى بدیع و فتح بابى جدید براى اثبات حق و ابطال باطل نبود. از این رو مى‌بینیم که مسیحیان نجران خیلى طبیعى با آن برخورد کردند و حتى وقتى پیامبر اسلام بر سر زانوان خود نشست و دست به دعا برداشت ابوحارثه اسقف بزرگ مسیحیان گفت :
«جثى والله کما جثى الانبیاء للمباهله» (۷)
یعنى او همانند انبیا براى مباهله نشسته است. از اینجا معلوم مى‌شود که مسیحیان توسل جستن به مباهله را از مختصات پیامبر اسلام به شمار نیاورده بودند و او را در این جهت دنباله‌روى انبیاء الهى مى‌دانستند.
فخر رازى سخن کفار (۸) در آیه ۳۱ سوره انفال :
«اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجاره من السماء او ائتنا بعذاب الیم»
را نوعى اقدام به مباهله از جانب آنها در برابر رسول‌خدا دانسته است (۹) و این سخن از جهت آن که متوسل شدن به مباهله براى اثبات حقانیت را در عرف اعراب جاهلى ثابت مى‌کند مطلبى در خور توجه است. البته در روایات اهل البیت به مواردى برخورد مى‌کنیم که مباهله را به شکل خاصى به اصحاب و شیعیان خود تعلیم داده‌اند و توسل بدان را در برابر منکرین مسأله امامت و ولایت که در بحث و مناظره به هیچ دلیل و برهانى حق را نمى‌پذیرند، به عنوان آخرین راه‌حل مطرح کرده‌اند.
ابومسروق گوید به امام صادق عرض کردم من با مردم سخن مى‌گویم و به آیه شریفه : «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم»
بر آنها احتجاج مى‌کنم ولى آنها مى‌گویند این آیه درباره امیران جنگها نازل شده است . پس به آیه شریفه
«انما ولیکم‌الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکوه و هم راکعون»
بر آنها احتجاج مى‌کنم ولى مى‌گویند این آیه درباره مؤمنین نازل شده است. آنگاه به آیه شریفه : «قل لا أسألکم علیه اجرا الا الموده فى القربى»
بر آنان احتجاج مى‌کنم ولى مى‌گویند درباره خویشاوندان مسلمانان نازل شده است. پس از این قبیل ادله هر چه حاضر دارم فروگذار نمى‌کنم. آن حضرت به من فرمود: اگر این گونه مى‌باشد پس آنان را به مباهله فراخوان. گفتم چگونه؟ فرمود سه روز نفس خویش را اصلاح کن و گمانم که فرمود روزه بگیر و غسل کن. آنگاه تو و او به صحرا بروید و انگشتان دست راست خود را در انگشتان دست او داخل کن و از خود شروع کن و بگو :
«اللهم رب السماوات السبع و رب الارضین السبع عالم الغیب و الشهاده الرحمن الرحیم ان کان ابومسروق جحد حقا و ادعى باطلا فانزل علیه حسبانا من السماء او عذابا الیما»
سپس دعا را متوجه او کن و بگو : «ان کان فلان جحد حقا و ادعى باطلا فانزل علیه حسبانا من السماء او عذابا الیما»
پس چیزى نخواهد گذشت که آنچه را در حق او درخواست کردى خواهى دید. (۱۰)
روشن است که این روایت و روایاتى از این قبیل که زمان خاص یا کیفیت خاصى را براى انجام مباهله بیان مى‌کند، نظر به آداب و شرایط کمال عمل دارد و نیز با توجه به مفاد این حدیث معلوم مى‌شود که مباهله راهى فراروى هر انسان خداشناسى است که در دین و مذهبش خود را صادق مى‌شمارد و گرفتار دشمنى است که حق را مى‌شناسد ولى آن را انکار مى‌کند و به تعبیر قرآن
«و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا» (نمل / ۱۴)
یعنى همواره یک طرف مباهله فردى است که یقین به حقانیت خود دارد و طرف دیگر کسى که حقانیت او را مى‌شناسد ولى به ستم و از سر برترى جویى آن را انکار مى‌کند. و این حدیث نشان مى‌دهد که چگونه مسأله امامت اهل البیت بر گروهى معلوم ولى مورد انکار بوده و چگونه باید شیعیان در امر امامت و ولایت جازم و قاطع باشند. و جالب آن است که امام صادق‌علیه السلام در پایان روایت مذکور مى‌فرماید قسم به خدا من هیچ کس را نیافتم که دعوت مرا براى این کار پاسخ دهد.
و در تاریخ اسلامى به مواردى برمى‌خوریم که پیروان برخى مذاهب اسلامى مخالفین خود را به مباهله دعوت کرده‌اند ولى گویا دعوت آنها بیشتر جنبه نمایشى داشته و کمتر به مرحله عمل رسیده است. (۱۱)

مروری برواقعه تاریخی مباهله

 
مروری بر واقعه تاریخى مباهله
مروری بر واقعه تاریخى مباهله

 

نویسنده:رضا اسلامی

نامه رسول‌خدا صلی الله علیه واله 

زمینه‌ساز واقعه مباهله نامه رسول‌خدا (صلی الله علیه واله) به مسیحیان نجران و دعوت آنها به اسلام بود و حاملین این نامه عتبةبن غزوان و عبدالله‌بن ابى‌امیة و الهدیربن عبدالله و صهیب‌بن سنان شمرده شده‌اند (1) و متن آن را ابن‌کثیر در البدایة و النهایة چنین ذکر کرده است: 
«باسم اله ابراهیم و اسحاق و یعقوب من محمد النبى رسول‌الله الى اسقف نجران اسلم انتم فانى احمد الیکم اله ابراهیم و اسحاق و یعقوب. اما بعد فانى ادعوکم الى عبادةالله من عبادة العباد و ادعوکم الى ولایةالله من ولایة العباد و ان ابیتم فالجزیة فان ابیتم آذنتکم بحرب و السلام.»
ولى یعقوبى صدرنامه را با اندکى تفاوت این چنین نقل کرده است: 
«بسم‌الله من محمد رسول‌الله الى اسقفة نجران، بسم‌الله فانى احمد الیکم اله ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب... .»
سید ابن‌طاووس در اقبال فرموده است که رسول‌خدا(صلی الله علیه واله) در این نامه آیه شریفه :«قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم ان لا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون» (آل عمران / 64) را درج نمود. (2) 
در هر صورت پیام اصلى این نامه اعلام رسالت رسول‌خدا و دعوت از اسقف یا اسقف‌هاى نجران و مردم مسیحى آن منطقه به آیین اسلام بود. اما در صورتى از پذیرش اسلام امتناع ورزند یا باید مقررات ویژه پرداخت جزیه به حکومت اسلامى را بپذیرند و یا آماده جنگ شوند. 
در میان مورخین شکى نیست که هیئت اعزامى مسیحیان نجران در سال دهم هجرى به حضور رسول‌خدا در مدینه رسیدند و صلحنامه را امضاء کردند و تاریخ نگارش این نامه نباید به فاصله زیادى از تاریخ نگارش صلحنامه باشد. ابن‌اثیر کتابت هر دو را در سال دهم هجرى ذکر کرده است . سیدابن‌طاووس در اقبال فرموده است که این نامه بعد از نامه‌هایى بود که رسول‌خدا به کسرى و قیصر نوشت یعنى حدود سال نهم هجرى و بعد از نزول آیه جزیه. به هر جهت مى‌توان یقین پیدا کرد که این نامه مربوط به اواخر دوران مدینه است و قرائن داخلى موجود در متن نامه یعنى اعلام جنگ به مخاطبین و الزام آنها به جزیه، خود بهترین دلیل بر زمان نگارش نامه است (3) پس اگر نگارش این نامه را به دوران مکه مربوط بدانیم خطایى فاحش است. (4) مخاطب مستقیم این نامه اسقف یا اسقف‌هاى نجران بودند و این لفظ از آن رو بر آنها اطلاق مى‌شد که سمت پیشواى دینى بودن مردم را بر عهده داشتند و اسم خاص براى شخص یا اشخاصى به شمار نمى‌آمد. در منتهى‌الارب ذیل لغت «اسقف» آمده است: اسقف صاحب منصبى از مناصب دینى نصارى است که او برتر از «قسیس» و فروتر از «مطران» باشد. مهتر ترسایان در بلاد اسلام اول «بطریق» است و پس از آن «جاثلیق» و پس از آن «مطران» و پس از آن اسقف و پس از آن «قسیس» و پس از آن «شماس». 
اما سابقه مسیحیت در نجران بنابر آنچه در برخى منابع آمده است به ورود مردى صالح به نام «فیمیون» بدین منطقه بازمى‌گردد. پیش از او مردم این منطقه بر دین عرب بودند و درخت نخل بزرگى داشتند که او را مى‌پرستیدند به پاى او به عبادت مى‌پرداختند. فیمیون از عباد و زهاد و از موحدین در دین مسیحیت بود و مستجاب الدعوة شده بود. او از شهرى به شهرى مى‌رفت و به کار بنایى مى‌پرداخت و از دسترنج خود مى‌خورد و دین مسیحیت را تبلیغ مى‌کرد تا عبور او به یکى از آبادیهاى شام افتاد و مردى از اهالى آنجا به شأن و منزلت او واقف گشت و پیرو او شد چون از شام بیرون آمدند کاروانى از اعراب آن دو را به بندگى گرفتند و به اهالى نجران فروختند. مردى از اشراف نجران که فیمیون را خریده بود از او کراماتى دید فیمیون بدو گفت از پرستش درختى که نه نفع مى‌رساند و نه ضررى دست بردارید و من‌اگر خدایم را بخوانم او را نابود خواهد کرد. پس تطهیر کرد و دو رکعت نماز خواند و دعا کرد و خدا بادى فرستاد و آن درخت را از جاى برکند و از اینجا اهل نجران به مسیحیت روى آوردند . (5) 
و به نقلى دیگر فیمیون به نزدیکى نجران آمد و فرزندى از اهالى آنجا به نام عبدالله‌بن ثامر به نزد او رفت و آمد مى‌کرد و مطالبى از او آموخت و بدان مرتبه رسید که از او عجایبى صادر شد و برخى اهالى نجران چون کرامات او را دیدند به دین او داخل شدند و این خبر چون به پادشاه آن منطقه رسید آن پسر را کشت و آتشى برافروخت و هر کس را که از دین اجدادى خود دست کشیده بود بدان آتش مى‌انداخت و از اینجا داستان اصحاب اخدود شکل گرفت. و برخى در تأیید این حکایت آورده‌اند که پیامبر اسلام فرمود: 
چهار آبادى محفوظ هستند مکه و مدینه و ایلیا و نجران و هیچ شبى نیست جز آن که بر نجران هفتاد هزار فرشته نازل مى‌شود و بر اصحاب اخدود سلام مى‌کنند. (6) 
بدین ترتیب مسیحیت در نجران استقرار یافت و به مرور زمان ریشه‌دار شد از جمله آثار حضور مسیحیت در این منطقه که توجه دیگران را به‌خود معطوف داشته بود کعبه نجران بود؛ عبادتگاهى که به شکل کعبه مسلمانان ساخته شده بود و بنیان آن را عبدالمدان‌بن الدیان حارثى گذاشته بود. نصاراى نجران بدین معبد اهتمام زیادى داشتند و جمعى از اسقف‌ها در آن مقیم بودند . «اعشى» شاعر عرب در شأن کعبه نجران سروده بود: 
و کعبة نجران حتم علی 
ک حتى تناخى بابوابها 
نزور یزید و عبدالمسیح 
و قیسا هم خیر اربابها (7) 
اما از نظر جغرافیاى نجران نقطه‌اى واقع میان حجاز و یمن و طول آن به اندازه یک روز راه براى راکب سریع بود و در آن 73 آبادى وجود داشت که تنها 120 هزار مردى جنگى در آن ساکن بودند. (8) ولى بعدها منطقه میان کوفه و واسط که تا خود کوفه دو روز راه داشت نیز نجران نام گرفت . نصاراى نجران چون از نقطه اول توسط عمربن الخطاب در دوران زمامدارى‌اش رانده شدند به نقطه دوم آمدند و این سرزمین موسوم به اسم سرزمین اصلى آنان شد. (9) وقتى حکومت اسلامى در مدینه شکل گرفت هنوز یمن تحت نفوذ ایرانیان و زیرمجموعه حکومت فارس بود. بعد از هلاک کسرى رسول‌خدا حاکم وقت یمن را که «باذان» نام داشت و اسلام اختیار کرده بود در حکمرانى خود ابقا کرد. پس از وفات باذان قلمرو حکمرانى او میان چند نفر تقسیم شد و براى هریک از صنعاء، حمدان، مآرب، الجند و منطقه میان نجران و رمع و زبید عاملى قرار داده شد و عمروبن حزم بر نجران منصوب شد. (10) 

ظاهر آن است که در زمان کتابت نامه رسول‌خدا به اسقف نجران، مردم این منطقه دو دسته بودند مسیحیانى که پیامبر نمایندگان خود را به همراه نامه‌اى به سوى آنان فرستاد و مشرکانى که خالدبن ولید از جانب پیامبر به سوى آنها آمد و این گروه از ساکنین نجران سرانجام مسلمان شدند و به حضور رسول‌خدا نیز رسیدند. (11) 
به هر صورت حیات مسیحیت در نجران تا زمان رسول‌خدا تداوم یافت و بعد از آن تا زمان عمربن الخطاب نیز ادامه داشت. تا آن که خلیفه دوم آنها را از حجاز بیرون کرد و بدین حدیث از رسول‌خدا متمسک شد که «لاخرجن الیهود و النصارى عن جزیرة العرب حتى لا ادع فیها الامسلما» با آن که اهالى نجران با پیامبر صلح کرده بودند و برخى نیز در توجیه کار خلیفه دوم به روایت ابوعبیدةبن جراح از پیامبر استناد کردند که آن حضرت فرمود «اخرجوا الیهود من الحجاز و اخرجوا اهل نجران من جزیرة العرب» در زمان خلافت ظاهرى امیرالمؤمنین اهالى نجران به نزد آن حضرت آمدند و صلحنامه خود را آوردند و گفتند که این خط شما است ولى عمر ما را از سرزمین خودمان بیرون کرده است، پس آن حضرت فرمود اگر عمر که داناى به کار بود چنین کرده است من آن را تغییر نمى‌دهم. (12) 
از نظر ما آنچه در این ماجرا بیشتر قابل اعتماد است اصل مسأله برخورد عمر با مسیحیان نجران و کوچ اجبارى آنهاست اما این کار چه توجیهى داشته است، بخوبى معلوم نیست و سؤالات دیگرى که پیرامون این صلحنامه و نقض آن از سوى عمر یا عدم الزام اهل نجران به شروط مقرر در آن وجود دارد، همه در جاى خود باید بحث شود (13) و هدف ما از بیان این تفصیلات در ذیل نامه رسول‌خدا (صلی الله علیه واله) آن بود که معلوم شود چگونه نجران با آن سابقه دراز در مسیحیت و آثار تاریخى همواره مورد توجه بوده و طبعا نحوه برخورد پیامبر اسلام با مسیحیان آنجا به جهت موقعیت ویژه‌اى که دارا بودند و خصوصا به جهت ارتباط مستقیم و نزدیک آنها با پادشاه روم مى‌توانست انعکاس وسیعى در داخل و خارج جزیرةالعرب پیدا کند و نقطه عطفى در تاریخ معادلات مسلمانان با مسیحیان به شمار آید.


فضیلت روز مباهله در کلام مقام معظم رهبری


 
یادداشت؛
 

فضیلت روز مباهله در کلام مقام معظم رهبری

بهترین کلام در مورد این روز از مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی) است که میفرمایند : روز مباهله، روزی است که پیامبر مکرم اسلام، عزیزترین عناصر انسانی خود را به صحنه میآورد.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛به نقل از کرمان هنر، امروز روز مباهله است و بهترین کلام در مورد این روز از مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی) است که میفرمایند : روز مباهله، روزی است که پیامبر مکرم اسلام، عزیزترین عناصر انسانی خود را به صحنه میآورد.

نکته‌ی مهم در باب مباهله این است: «و انفسنا و انفسکم» در آن هست؛ «و نسانا و نساکم»در آن هست؛ عزیزترین انسانها را پیغمبر اکرم انتخاب میکند و به صحنه میآورد برای محاجه‌ای که در آن باید تمایز بین حق و باطل و شاخص روشنگر در معرض دید همه قرار بگیرد.
هیچ سابقه نداشته است که در راه تبلیغ دین و بیان حقیقت، پیغمبر دست عزیزان خود، فرزندان خود و دختر خود و امیرالمومنین را – که برادر و جانشین خود هست – بگیرد و بیاورد وسط میدان؛ استثنائی بودن روز مباهله به این شکل است.
یعنی نشان دهنده‌ی این است که بیان حقیقت، ابلاغ حقیقت، چقدر مهم است؛ میآورد به میدان با این داعیه که میگوید بیائیم مباهله کنیم؛ هر کدام بر حق بودیم، بماند، هر کدام بر خلاف حق بودیم، ریشه‌کن بشود با عذاب الهی.

لازم به ذکر است ؛بنابر اشهر روزى است که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله با نصاراى نجران مباهله کرد، و پیش از مباهله عبا بر دوش مبارک گرفت، و حضرت امیر المؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام را زیر عبا جا داد و گفت: پروردگارا هر پیامبرى را اهل بیتی بوده، که مخصوص ترین خلق نسبت به او بودند، خدایا اینان اهل بیت منند، از ایشان شک و گناه را برطرف ساز، و پاک کن ایشان را پاک کردنى کامل، پس جبرائیل نازل شد، و آیه تطهیر را در شأن ایشان فرود آورد، آنگاه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله آن چهار بزرگوار را براى مباهله به بیرون برد، چون نگاه نصارى بر ایشان افتاد، و حقیقت آن حضرت و آثار نزول عذاب را مشاهده کردند، جرأت بر مباهله را از دست داده، و استدعاى مصالحه و قبول جزیه کردند.
در این روز حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در حال رکوع انگشتر خود را به سائل داد، و آیه

«انّما ولیکم اللّه»

در شأن آن حضرت نازل گشت.
در هر صورت این روز داراى شرافت بسیاری است، و در آن چند عمل وارد است: اوّل: غسل.
دوّم: روزه گرفتن.
سوّم: خواندن دو رکعت نماز، که در وقت و کیفیت و ثواب مانند نماز روز عید غدیر است، و اینکه «آیه الکرسى» در نماز مباهله باید تا

«هم فیها خالدون»

خوانده شود.
چهارم: خواندن دعاى مباهله مى باشد، که شبیه به دعاى سحر ماه رمضان است، و شیخ طوسى و سیّد ابن طاووس نقل کرده اند، ولى بین روایات آن دو بزرگوار اختلاف زیادى است، و من روایت شیخ طوسى را در کتاب «مصباح» برگزیده ام که فرموده است: دعاى روز مباهله همراه با فضیلت آن، از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده، و آن دعا این است:

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ بَهَائِکَ بِأَبْهَاهُ وَ کُلُّ بَهَائِکَ بَهِیٌّ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِبَهَائِکَ کُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ جَلالِکَ بِأَجَلِّهِ وَ کُلُّ جَلالِکَ جَلِیلٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِجَلالِکَ کُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ جَمَالِکَ بِأَجْمَلِهِ وَ کُلُّ جَمَالِکَ جَمِیلٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِجَمَالِکَ کُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَدْعُوکَ کَمَا أَمَرْتَنِی فَاسْتَجِبْ لِی کَمَا وَعَدْتَنِی اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ عَظَمَتِکَ بِأَعْظَمِهَا وَ کُلُّ عَظَمَتِکَ عَظِیمَهٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِعَظَمَتِکَ کُلِّهَا اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ نُورِکَ بِأَنْوَرِهِ وَ کُلُّ نُورِکَ نَیِّرٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِنُورِکَ کُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ رَحْمَتِکَ بِأَوْسَعِهَا وَ کُلُّ رَحْمَتِکَ وَاسِعَهٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ کُلِّهَا.

خدایا از تو درخواست مى کنم از زیبایى ات به حق برترین مرتبه زیبایى ات، و همه مراتب آن زیباست، خدایا از تو درخواست میکنم به همه مراتب زیباییات.
خدایا از تو درخواست مى کنم از بزرگى ات به حق برترین مرتبه بزرگى ات، و همه مراتب بزرگى ات بزرگ است، خدایا از تو درخواست میکنم به همه مراتب عظمتت.
خدایا از تو درخواست میکنم از جمالت، به حق برترین مرتبه جمالت، و همه مراتب جمال تو جمیل است، خدایا از تو درخواست میکنم به همه مراتب جمالت.
خدایا تو را میخوانم چنان که فرمان دادى، پس اجابتم کن چنان ه وعده فرمودى، خدایا از تو درخواست می کنم از شکوهت، به حق برترین مرتبه شکوهت، و همه مراتب شکوهت شکوه مند است، خدایا از تو درخواست میکنم به همه مراتب شکوهت.
خدایا از تو درخواست میکنم از نورت، به حق برترین مرتبه نورت، و همه نورت نورانى است، خداى از تو درخواست میکنم به همه نورت، خداى از تو درخواست میکنم از رحمتت، به حق وسیع ترین مرتبه رحمتت و همه رحمتت وسیع است، خدایا از تو درخواست میکنم به همه رحمتت.

اللَّهُمَّ إِنِّی أَدْعُوکَ کَمَا أَمَرْتَنِی فَاسْتَجِبْ لِی کَمَا وَعَدْتَنِی اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ کَمَالِکَ بِأَکْمَلِهِ وَ کُلُّ کَمَالِکَ کَامِلٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکَمَالِکَ کُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ کَلِمَاتِکَ بِأَتَمِّهَا وَ کُلُّ کَلِمَاتِکَ تَامَّهٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکَلِمَاتِکَ کُلِّهَا اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ أَسْمَائِکَ بِأَکْبَرِهَا وَ کُلُّ أَسْمَائِکَ کَبِیرَهٌ ،

خدایا تو را می خوانم چنان که فرمانم دادى، پس اجابتم کن چنان که وعده فرمودى.
خدایا از تو درخواست میکنم از کمالت به حق برترین مرتبه کمالت، و همه کمالت کامل است، خدایا از تو درخواست مى کنم به همه کمالت، خدایا از تو درخواست می کنم از کلماتت به حق تمام ترین کلماتت، و همه کلماتت تمام است، خدایا از تو درخواست می کنم به همه کلماتت، خدایا از تو درخواست می کنم از نامهایت به حق بزرگترین آنها، و همه نامهایت بزرگ است،

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَسْمَائِکَ کُلِّهَا اللَّهُمَّ إِنِّی أَدْعُوکَ کَمَا أَمَرْتَنِی فَاسْتَجِبْ لِی کَمَا وَعَدْتَنِی اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ عِزَّتِکَ بِأَعَزِّهَا وَ کُلُّ عِزَّتِکَ عَزِیزَهٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِعِزَّتِکَ کُلِّهَا اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ مَشِیَّتِکَ بِأَمْضَاهَا وَ کُلُّ مَشِیَّتِکَ مَاضِیَهٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَشِیَّتِکَ کُلِّهَا اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِقُدْرَتِکَ الَّتِی اسْتَطَلْتَ بِهَا عَلَى کُلِّ شَیْ ءٍ وَ کُلُّ قُدْرَتِکَ مُسْتَطِیلَهٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِقُدْرَتِکَ کُلِّهَا،

خدایا از تو درخواست میکنم به حق همه نامهایت.
خدایا تو را میخوانم، چنان که فرمانم دادى، پس اجابتم کن، چنان که وعده فرمودى، خدایا از تو درخواست میکنم از عزّتت، به حق برترین مرتبه عزّتت، و همه عزّتت عزیز است، خدایا از تو درخواست میکنم به همه عزّتت، خدایا از تو درخواست میکنم از مشیّتت به حق گذراترین مشیّتت و همه مشیّتت گذراست، خدایا از تو درخواست مى کنم به همه مشیّتت.
خدایا از تو درخواست میکنم به قدرتت که با آن بر همه چیز برتری گرفتى، و همه قدرت تو برتریگیر است، خدایا از تو درخواست میکنم به همه قدرتت.

اللَّهُمَّ إِنِّی أَدْعُوکَ کَمَا أَمَرْتَنِی فَاسْتَجِبْ لِی کَمَا وَعَدْتَنِی اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ عِلْمِکَ بِأَنْفَذِهِ وَ کُلُّ عِلْمِکَ نَافِذٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِعِلْمِکَ کُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ قَوْلِکَ بِأَرْضَاهُ وَ کُلُّ قَوْلِکَ رَضِیٌّ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِقَوْلِکَ کُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ مَسَائِلِکَ بِأَحَبِّهَا وَ کُلُّهَا إِلَیْکَ حَبِیبٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَسَائِلِکَ کُلِّهَا اللَّهُمَّ إِنِّی أَدْعُوکَ کَمَا أَمَرْتَنِی فَاسْتَجِبْ لِی کَمَا وَعَدْتَنِی اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ شَرَفِکَ بِأَشْرَفِهِ وَ کُلُّ شَرَفِکَ شَرِیفٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِشَرَفِکَ کُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ سُلْطَانِکَ بِأَدْوَمِهِ وَ کُلُّ سُلْطَانِکَ دَائِمٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِسُلْطَانِکَ کُلِّهِ .

خدایا تو را می خوانم، چنان که فرمانم دادى، پس اجابتم کن، چنان که وعده فرمودى، خدایا از تو درخواست می کنم از علمت به حق نافذترین آن و همه علم تو نافذ است، خدایا از تو درخواست مى کنم به همه علمت.
خدایا از تو درخواست مى کنم از گفتارت به حق پسندیده ترین آن.
و همه گفتارت پسندیده است، خدایا از تو درخواست میکنم به همه گفتارت.
خدایا از تو درخواست میکنم از خواسته هایت به حق محبوب ترین آنها، و همه آنها نزد تو محبوب است، خدایا از تو درخواست میکنم به همه خواسته هایت.
خدایا تو را میخوانم چنان که فرمانم دادى، پس اجابتم کن چنان که وعده فرمودى، خدایا از تو درخواست میکنم از شرفت به حق برترین مرتبه شرفت، و همه شرفت شریف است، خدایا از تو درخواست میکنم به همه شرفت.
خدایا از تو درخواست میکنم از سلطنتت، به حق پایدارترین آن.
و همه سلطنتت پایدار است، خدایا از تو درخواست میکنم به همه سلطنتت.

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ مُلْکِکَ بِأَفْخَرِهِ وَ کُلُّ مُلْکِکَ فَاخِرٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمُلْکِکَ کُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَدْعُوکَ کَمَا أَمَرْتَنِی فَاسْتَجِبْ لِی کَمَا وَعَدْتَنِی اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ عَلائِکَ بِأَعْلاهُ وَ کُلُّ عَلائِکَ عَالٍ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِعَلائِکَ کُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ آیَاتِکَ بِأَعْجَبِهَا وَ کُلُّ آیَاتِکَ عَجِیبَهٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِآیَاتِکَ کُلِّهَا اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ مَنِّکَ بِأَقْدَمِهِ وَ کُلُّ مَنِّکَ قَدِیمٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَنِّکَ کُلِّهِ،

خدایا از تو درخواست میکنم از فرمانروایى ات به حق گرانمایه ترین آن، و همه فرمانروایی ات گرانمایه است، خدایا از تو درخواست می کنم به همه فرمانروایى ات.
خدایا تو را مى خوانم چنان که فرمانم دادى.
پس اجابتم کن چنان که وعده فرمودى.
خدایا از تو درخواست می کنم از والایى ات به حق والاترین آن، و همه والایی ات والاست، خدایا از تو درخواست مى کنم به همه والایی ات.
خدایا از تو درخواست می کنم از آیاتت به حق شگفت ترین آیاتت، و همه آیاتت شگفت است، خدایا از تو درخواست مى کنم به همه آیاتت.
خدایا از تو درخواست میکنم از نعمتت به حق دیرینه ترین آن و همه نعمتت دیرین است، خدایا از تو درخواست مى کنم به همه نعمتت.

اللَّهُمَّ إِنِّی أَدْعُوکَ کَمَا أَمَرْتَنِی فَاسْتَجِبْ لِی کَمَا وَعَدْتَنِی اللَّهُمَّ وَ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَا [مِمَّا] أَنْتَ فِیهِ مِنَ الشَّأْنِ وَ الْجَبَرُوتِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکُلِّ شَأْنٍ وَ کُلِّ جَبَرُوتٍ اللَّهُمَّ وَ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَا تُجِیبُنِی بِهِ حِینَ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ أَسْأَلُکَ بِبَهَاءِ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ یَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ أَسْأَلُکَ بِجَلالِ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ یَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ أَسْأَلُکَ بِلا إِلَهَ إِلا أَنْتَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَدْعُوکَ کَمَا أَمَرْتَنِی فَاسْتَجِبْ لِی کَمَا وَعَدْتَنِی اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ رِزْقِکَ بِأَعَمِّهِ وَ کُلُّ رِزْقِکَ عَامٌّ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِرِزْقِکَ کُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ عَطَائِکَ بِأَهْنَئِهِ وَ کُلُّ عَطَائِکَ هَنِی ءٌ ،

خدایا تو را میخوانم چنان که فرمانم دادى، پس اجابتم کن، چنان که وعده فرمودى.
خدایا از تو درخواست میکنم، به حق آنچه که در آن قرار دادى از مقام و جبروت، خدایا از تو درخواست میکنم به تمام مقام و تمام جبروتت.
خدایا از تو درخواست میکنم به آنچه با آن اجابتم مینمایى، زمانیکه از تو میخواهم، اى خدا، اى که معبودى جز تو نیست، از تو میخواهم به زیبایى اینکه معبودی جز تو نیست.
اى که معبودى جز تو نیست، از تو میخواهم به بزرگى اینکه معبودى جز تو نیست.
اى که معبودى جز تو نیست، از تو میخواهم به حق اینکه معبودى جز تو نیست.
خدایا تو را میخوانم چنان که فرمانم دادى، پس اجابتم کن چنان که وعده فرمودى.
خدایا از درخواست میکنم از روزى ات به همه گانه ترین آن، و همه روزى ات همگانى است.
خدایا از تو درخواست می کنم به همه روزى ات، خدایا از تو درخواست میکنم از عطایت، به حق گواراترین آن، و همه عطایت گواراست.

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِعَطَائِکَ کُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ خَیْرِکَ بِأَعْجَلِهِ وَ کُلُّ خَیْرِکَ عَاجِلٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِخَیْرِکَ کُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ فَضْلِکَ بِأَفْضَلِهِ وَ کُلُّ فَضْلِکَ فَاضِلٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِفَضْلِکَ کُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَدْعُوکَ کَمَا أَمَرْتَنِی فَاسْتَجِبْ لِی کَمَا وَعَدْتَنِی اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ابْعَثْنِی عَلَى الْإِیمَانِ بِکَ وَ التَّصْدِیقِ بِرَسُولِکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ السَّلامُ وَ الْوِلایَهِ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ الْبَرَاءَهِ مِنْ عَدُوِّهِ وَ الایتِمَامِ بِالْأَئِمَّهِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ السَّلامُ فَإِنِّی قَدْ رَضِیتُ بِذَلِکَ یَا رَبِّ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ فِی الْأَوَّلِینَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ فِی الْآخِرِینَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ فِی الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ فِی الْمُرْسَلِینَ اللَّهُمَّ أَعْطِ مُحَمَّداً الْوَسِیلَهَ وَ الشَّرَفَ وَ الْفَضِیلَهَ وَ الدَّرَجَهَ الْکَبِیرَهَ.

خدایا از تو درخواست میکنم به همه عطایت، خداى از تو درخواست میکنم از خیرت به فوریترین آن، و همه خیرت فورى است.
خدایا از تو درخواست میکنم به همه خیرت.
خدایا از تو درخواست میکنم از فضلت، به حق فزون ترین آن، و همه فضلت فزون است، خدایا از تو درخواست میکنم به همه فضلت.
خدایا تو را میخوانم چنان که فرمانم دادى، پس اجابتم کن چنان که وعده فرمودى.
خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و مرا برانگیز بر ایمان به خود و تصدیق به رسولت (درود خدا بر او و خاندانش باد) ، و ولایت على بن ابیطالب (ع) و بیزاری از دشمنش، و اقتدا به امامان از خاندان محمّد (درود خدا بر آنان باد) ، که من به این واقعیت راضی شده ام.
خدایا درود فرست بر محمّد بنده و رسولت در میان پیشینیان، و درود فرست بر محمّد در میان آیندگان، و درود فرست بر محمّد، در میان آسمانیان، و درود فرست بر محمّد در میان فرستادگان.
خدایا به محمّد عطا کن، وسیله و شرف و فضیلت و درجه بزرگ.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ قَنِّعْنِی بِمَا رَزَقْتَنِی وَ بَارِکْ لِی فِیمَا آتَیْتَنِی وَ احْفَظْنِی فِی غَیْبَتِی وَ کُلِّ غَائِبٍ هُوَ لِی اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ابْعَثْنِی عَلَى الْإِیمَانِ بِکَ وَ التَّصْدِیقِ بِرَسُولِکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَسْأَلُکَ خَیْرَ الْخَیْرِ رِضْوَانَکَ وَ الْجَنَّهَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ الشَّرِّ سَخَطِکَ وَ النَّارِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ احْفَظْنِی مِنْ کُلِّ مُصِیبَهٍ وَ مِنْ کُلِّ بَلِیَّهٍ وَ مِنْ کُلِّ عُقُوبَهٍ وَ مِنْ کُلِّ فِتْنَهٍ وَ مِنْ کُلِّ بَلاءٍ وَ مِنْ کُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ کُلِّ مَکْرُوهٍ وَ مِنْ کُلِّ مُصِیبَهٍ وَ مِنْ کُلِّ آفَهٍ نَزَلَتْ أَوْ تَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَهِ وَ فِی هَذَا الْیَوْمِ وَ فِی هَذَا الشَّهْرِ وَ فِی هَذِهِ السَّنَهِ.

خدایا درود فرست بر محمّد و خاندان محمّد، و به آنچه روزى ام نمودى خشنود بدار، و در آنچه به من عنایت کردى برکت ده، و در غیبتم و در غیاب هر غایبى که او از من است نگهدارم باش.
خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و مرا بر پایه ایمان به خود و باور داشتن به پیامبرت برانگیز، خداى بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و از تو میخواهم خوب ترین خوبها را که خشنودی ات و بهشت است، و به تو پناه مى آورم از بدترین بدها که خشمت و آتش است.
خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و مرا محافظت فرما از هر مصیبت و هر بلا، و از هر عقوبت، و هر فتنه، و هر آزمایش، و هر شر، و هر امر ناپسند، و هر پیش آمد، و هر آفت که از آسمان بر زمین فرود آید، یا فرود میآید، در این ساعت و در این شب، و در این روز، و در این ماه، و در این سال

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اقْسِمْ لِی مِنْ کُلِّ سُرُورٍ وَ مِنْ کُلِّ بَهْجَهٍ وَ مِنْ کُلِّ اسْتِقَامَهٍ وَ مِنْ کُلِّ فَرَجٍ وَ مِنْ کُلِّ عَافِیَهٍ وَ مِنْ کُلِّ سَلامَهٍ وَ مِنْ کُلِّ کَرَامَهٍ وَ مِنْ کُلِّ رِزْقٍ وَاسِعٍ حَلالٍ طَیِّبٍ وَ مِنْ کُلِّ نِعْمَهٍ وَ مِنْ کُلِّ سَعَهٍ نَزَلَتْ أَوْ تَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَهِ وَ فِی هَذَا الْیَوْمِ وَ فِی هَذَا الشَّهْرِ وَ فِی هَذِهِ السَّنَهِ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَتْ ذُنُوبِی قَدْ أَخْلَقَتْ وَجْهِی عِنْدَکَ وَ حَالَتْ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ وَ غَیَّرَتْ حَالِی عِنْدَکَ فَإِنِّی أَسْأَلُکَ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِی لا یُطْفَأُ،

خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و روزى من کن از هر شادى، و هر خوشحالى، و هر پایدارى و هر گشایش و هر عافیت و هر سلامت و هر کرامت، و هر روزی وسیع حلال پاک و هر نعمت، و هر وسعتى که از آسمان بر زمین نازل شد یا میشود.
در این ساعت، و در این شب، و در این روز، و در این ماه و در این سال.
خدایا اگر گناهانم مرا در پیشگاهت بی اعتبار ساخته، و میان من و تو پرده شده، و حالم را نزد تو دگرگون نموده.
من از تو درخواست میکنم، به حق نور جمالت که هرگز خاموش نشود،

وَ بِوَجْهِ مُحَمَّدٍ حَبِیبِکَ الْمُصْطَفَى وَ بِوَجْهِ وَلِیِّکَ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى وَ بِحَقِّ أَوْلِیَائِکَ الَّذِینَ انْتَجَبْتَهُمْ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَغْفِرَ لِی مَا مَضَى مِنْ ذُنُوبِی وَ أَنْ تَعْصِمَنِی فِیمَا بَقِیَ مِنْ عُمُرِی وَ أَعُوذُ بِکَ اللَّهُمَّ أَنْ أَعُودَ فِی شَیْ ءٍ مِنْ مَعَاصِیکَ أَبَداً مَا أَبْقَیْتَنِی حَتَّى تَتَوَفَّانِی وَ أَنَا لَکَ مُطِیعٌ وَ أَنْتَ عَنِّی رَاضٍ وَ أَنْ تَخْتِمَ لِی عَمَلِی بِأَحْسَنِهِ وَ تَجْعَلَ لِی ثَوَابَهُ الْجَنَّهَ وَ أَنْ تَفْعَلَ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ یَا أَهْلَ التَّقْوَى وَ یَا أَهْلَ الْمَغْفِرَهِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْنِی بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ

و به آبروى محمّد محبوب برگزیده ات، و به آبروى ولیّت على مرتضى، و به حق اولیایت که آنان را برگزیدى، اینکه بر محمّد و خاندان محمد درود فرستى، و آنچه از گناهانم گذشته بیامرزى، و در باقیمانده عمر حفظم کنى، و به تو پناه میآورم، خدایا، از اینک هرگز به چیزى از نافرمانی هایت بازگردم، تا زنده ام بدارى و تا بمیرانى، و من فرمانبردار تو باشم، و تو از من خشنود باشى، و اینکه عملم را ختم کنى به نیکوترینش، و پاداش آن را برایم بهشت قرار دهى، و با من آن کنى که شایسته آنى، اى هل تقوى و اى اهل مغفرت، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و به رحمتت به من رحم کن، اى مهربان ترین مهربانان.

پنجم: دعایى که شیخ طوسى و سیّد ابن طاووس پس از دو رکعت نماز و هفتاد مرتبه استغفار، روایت کرده اند بخواند، اول آن دعا «الحمد للّه ربّ العالمین» است.
در این روز دادن صدقه به تهیدستان به خاطر پیروى از مولاى همه مردان و زنان با ایمان، و زیارت آن حضرت، شایسته است، و مناسب تر زیارت جامعه است.

روز بیست و پنجم: روز بس شریفى است، و روزى است که سوره «هل اتى» در حق اهل بیت نازل شد براى اینکه سه روز روزه گرفتند و افطارى خود را به مسکین و یتیم و اسیر دادند و خود با آب افطار نمودند! و سزاوار است شیعیان اهل بیت در این ایام به ویژه در شب بیست و پنجم در دادن صدقه به مساکین و ایتام، و سعى در اطعام ایشان، و روزه داشتن این روز پیروى از مولایان خود کنند.
از آنجا که بعضى از علما این روز را روز مباهله میدانند، مناسب است زیارت جامعه و دعاى مباهله را نیز در این روز بخوانند.

انتهای پیام/

مباهله؛ جلوه ای از حضور حضرت زهرا (س) در عرصه سیاست


 

دیدار نمایندگان نجران با پیامبراکرم(ص)

رسول اکرم با چه کسانی به مباهله می رود؟

انصراف از مباهله

عظمت حضرت زهرا علیهاالسلام

سند آیه مباهله

 

" نجران" بخش با صفایی با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقه مسیحی نشین حجاز بود.

پیامبراسلام(ص) در سال های اول رسالت خود، با سران کشورهای جهان مکاتبه کرد و بدین وسیله آنها را به دین مبین اسلام دعوت نمود. در این بین نامه ای نیز به اسقف نجران نوشت و طی آن مسیحیان نجران را به آئین اسلام دعوت نمود.

 

mobahele,مباهله,روز مباهله,ذی الحجه,24 ذی الحجه,آیه مباهله,تفسیر آیه مباهله,ماجرا مباهله,ویژه نامه,ویژه نامه مباهله

« به نام خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب. این نامه ای است از محمد پیامبرخدا به اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می کنم و شما را از پرستش بندگان، به پرستش خدا دعوت می نمایم. شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آیید، اگر دعوت مرا نپذیرفتید(لااقل) باید به حکومت اسلامی مالیات(جزیه) بپردازید و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود.»

نمایندگان پیامبراکرم، نامه ایشان را به اسقف مسیحیان نجران رساندند. وی پس از خواندن نامه، شورایی مرکب از شخصیت های مذهبی و غیرمذهبی تشکیل داد که وارد مدینه شوند و از نزدیک با پیامبر صلی الله علیه و آله دیدار کنند و دلایل نبوت ایشان را مورد بررسی قرار دهند.

 

 

دیدار نمایندگان نجران با پیامبراکرم(ص)

نمایندگان نجران پس از دیدار با پیامبر با ایشان به مباحثه و تبادل نظرات و افکار پرداختند  و در مورد حضرت مسیح و حضرت مریم و خدا به گفتگو نشستند، که در نهایت آنان به پیامبر(ص) گفتند: گفتگوهای شما ما را قانع نمی کند. در این هنگام حضرت جبرئیل نازل گردید، و آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور کرد تا با کسانی که با او مجادله می کنند و حق را نمی پذیرند به مباهله برخیزد.

فرمان الهی از این قرار بود:" فمن حاجک فیه من بعد ما جاء ک من العلم فقل تعالوا ندع ابناء نا و ابناء کم و نساء نا و نساء کم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین."( آل عمران/61)

هرگاه بعد از علم و دانشی که(درباره مسیح) به تو رسیده،(باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو:« بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»

نمایندگان نجران از پیامبر وقت خواستند و قرار شد فردای آن روز به مباهله بروند.

 

رسول اکرم با چه کسانی به مباهله می رود؟

وقت مباهله فرا رسید. قبلاً پیامبر و نمایندگان نجران، توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه ای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد.

اسقف مسیحی به نمایندگان نجران گفته بود در مراسم مباهله نگاه کنید، اگر محمد با فرزندان و خانواده اش برای مباهله آمد، از مباهله با او بترسید و اگر با یارانش آمد با او مباهله کنید، زیرا چیزی در بساط ندارد. پیامبراکرم(ص) به همراه حضرت علی، امام حسن و امام حسین و حضرت فاطمه علیهم السلام به سمت صحرا رفت.

 

از آن سو نمایندگان نجران در حالی که اسقف آنها پیشاپیش حرکت می کرد به محل رسیدند. وقتی پیامبر را دید، از همراهان ایشان پرسید، که به او گفتند: این پسرعمو و داماد او و محبوبترین خلق خدا نزد او است و این دو پسر، فرزندان دختر او از علی علیه السلام هستند و آن بانوی جوان، دخترش فاطمه علیها السلام است که عزیزترین مردم نزد او، و نزدیک ترین افراد به قلب او است. به اسقف گفته شد که برای مباهله قدم پیش گذار.

اسقف گفت: نه، من مردی را می بینم که نسبت به مباهله با کمال جرأت اقدام می کند و می ترسم راستگو باشد.

 

mobahele,مباهله,روز مباهله,ذی الحجه,24 ذی الحجه,آیه مباهله,تفسیر آیه مباهله,ماجرا مباهله,ویژه نامه,ویژه نامه مباهله

من چهره هایی را می بینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای برکند، فوراً اینطور خواهد شد. بنابراین، هرگز صحیح نیست ما با این افراد مباهله نماییم. زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم، و ممکن است دامنه عذاب گسترش پیدا کند، و همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین حتی یک مسیحی باقی نماند.

نمایندگان نجران وقتی که دیدند پیامبراکرم(ص) نزدیکان و عزیزان خود را برای مباهله به همراه آورده است، دریافتند که رسول الله(ص) به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد، والا یک فرد مردد، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی دهد.

 

انصراف از مباهله

هیات نمایندگی نجران با دیدن وضع یاد شده، وارد شور شده و به اتفاق آراء تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند، آنان حاضر شدند که هر سال مبلغی به عنوان "جزیه" ( مالیات سالانه) بپردازند  و در برابر آن، حکومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع کند. پیامبراکرم(ص) نیز رضایت خود را اعلام نمود و قضیه مباهله به اتمام رسید.

سپس پیامبراکرم(ص) فرمود: عذاب، سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از در ملاعنه و مباهله وارد می شدند، صورت انسانی خود را از دست داده، و در آتشی که در بیابان برافروخته می شد، می سوختند و دامنه عذاب به سرزمین نجران نیز کشیده می شد.

 

عظمت حضرت زهرا علیهاالسلام

درعربستان پیش از اسلام، زن هیچ جایگاهی نداشت. زن به عنوان کنیزی که در خدمت مرد قرار می گرفت تا کارهای خانه اش را انجام دهد، ایفای وظیفه می نمود.

او در مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و غیره حق دخالت و اظهارنظر نداشت. در چنین شرایطی بود که اسلام ظهور نمود، دیگر به جنس انسان اهمیتی نمی داد بلکه انسانیت وی حائز اهمیت بود. زنان صاحب حق و حقوقی شدند و دیگر کمتر مورد ظلم قرار می گرفتند. در چنین شرایطی که دختران زنده به گور می شدند و برای زنان در جامعه هیچ شخصیتی قائل نبودند. حضرت زهرا علیهاالسلام پا به عرصه هستی نهاد و همگان از کارهای پیامبر(ص) نسبت به ایشان تعجب می نمودند. پیامبراکرم با آن مقام مادی و معنوی، خم شده و دستان دختر خود را می بوسید و به او احترام ویژه می گذاشت. البته خیلی ها به اشتباه تصور می کنند که ارزش حضرت به خاطر این بوده است که ایشان دختر نبوت، همسر ولایت و مادر امامت بوده اند. حال آنکه باید در نظر داشت که ایشان شایستگی و ارزش آن را داشته که در این مسندها جای گرفته است.

با بررسی تاریخ روز مباهله پی می بریم که خود حضرت زهرا(س) آن قابلیت را داشته و از مقام والای معنوی برخوردار بودند که به همراه پیامبر(ص) به مباهله می روند. چرا که در درگاه الهی قرب داشته و دعا یا نفرین ایشان به استجابت می رسید.

مباهله با مسیحیان نجران کار ساده ای نبود که با هر زن و مرد عادی بتوان آن را به اجرا درآورد بلکه افراد شرکت کننده در مباهله باید به درجه ای از حق و یقین رسیده باشند که خدای  متعادل درخواست آنان را پاسخ گوید.

این که حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام در مراسم مباهله شرکت داشته، حاکی از عظمت شخصیت ایشان می باشد.

 

سند آیه مباهله

غالب مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنن تصریح کرده اند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است و پیامبر تنها کسانی را که همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین و دخترش فاطمه و علی علیهم السلام بودند.

برخی از مفسران اهل تسنن که در اقلیت هستند، کوشیده اند که ورود احادیث واقعه ی روز مباهله را در این زمینه که در عظمت اهل بیت علیهم السلام بوده است، انکار نمایند. ولی با مراجعه به مسانید و منابع اهل تسنن دیده می شود که بسیاری از آنان احادیثی ذکر نموده اند بنابر این نظر که قضیه تاریخی مباهله مربوط به پیامبراکرم، حضرت علی، حسنین و حضرت زهرا علیهم السلام می باشد.

برای اثبات این حرف، برخی از روایات آنان را در این باب با ذکر مدارک ذکر می نماییم.

" قاضی نورالله شوشتری" در جلد سوم از کتاب نفیس" احقاق الحق" طبع جدید صحفه 46 چنین می گوید: " مفسران در این مسئله اتفاق نظر دارند که " ابناء نا" در آیه فوق اشاره به حسن و حسین علیهماالسلام و " نساء نا" اشاره به فاطمه علیهاالسلام و" انفسنا" اشاره به علی علیه السلام است.

سپس- در پاورقی کتاب مزبور- در حدود شصت  نفر از بزرگان اهل سنت ذکر شده اند که تصریح نموده اند آیه مباهله درباره اهل بیت علیهم السلام نازل شده است و نام آنها و مشخصات کتب آنها را از صفحه 46 تا 76 مشروحاً آورده است.

از جمله شخصیتهای سرشناسی که این مطلب از آنها نقل شده افراد زیر هستند:

1. " مسلم بن حجاج نیشابوری" صاحب " صحیح" معروف که از کتب شش گانه مورد اعتماد اهل سنت است. در جلد 7 صفحه 120.

2. " احمد بن حنبل" در کتاب " مسند" جلد1، صفحه 185.

3. " طبری" در تفسیر معروفش در ذیل همین آیه، جلد سوم، صفحه 192.

4. " حاکم" در کتاب " مستدرک" جلد سوم، صفحه 150.

5. " حافظ ابونعیم اصفهانی" در کتاب " دلائل النبوة" صفحه 297.

6. " واحدی نیشابوری" در کتاب" اسباب النزول"، صفحه 74.

7. " فخر رازی" در تفسیر معروفش، جلد8، صفحه85.

8. " ابن اثیر" در کتاب " جامع الا