منادی وحدت

محبت ما اهل بیت (ع) کفاره گناهان است وحسنات راچندبرابرمی کند .امام رضا(ع)

منادی وحدت

محبت ما اهل بیت (ع) کفاره گناهان است وحسنات راچندبرابرمی کند .امام رضا(ع)

مباهله؛ سند عظمت اهل بیت(ع)


گروه چندرسانه ای: مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنّن تصریح کرده اند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر نازل شده است و پیامبر تنها کسانی را که همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین و دخترش فاطمه و دامادش علی علیهم السلام بودند. بنابراین منظور از «اَبْنائَنا» در آیه منحصرا حسن و حسین علیهماالسلام هستند، همان طور که منظور از «نِساءَنا» فاطمه علیهاالسلام و منظور از «اَنْفُسَنا» تنها علی علیه السلام بوده است. این آیه هم چنین به این نکته لطیف اشاره دارد که علی علیه السلام در منزلت جان و نفس پیامبر است.
مباهله


روز مباهله چه روزی است؟


مباهله در اصل از «بَهل» به‌معنی رها کردن و برداشتن قید و بند از چیزی است، اما مباهله به‌معنای لعنت کردن یکدیگر و نفرین کردن است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، کیفیت مباهله به این گونه است که افرادی که درباره مسئله مذهبی مهمی گفتگو دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرّع کنند و از او بخواهند که دروغ گو را رسوا سازد و مجازات کند.

 

شرح مختصر واقعه مباهله

مباهله پیامبر با (ص)مسیحیان نجران، در روز بیست وچهارم ذی الحجّه سال دهم هجری اتفاق افتاد. پیامبر (ص)طی نامه ای ساکنان مسیحی نجران را به آیین اسلام دعوت کرد. مردم نجران که حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند نمایندگان خود را به مدینه فرستادند و پیامبر (ص)آنان را به امر خدا به مباهله دعوت کرد.

وقتی هیئت نمایندگان نجران، وارستگی پیامبر (ص) را مشاهده کردند، از مباهله خودداری کردند. ایشان خواستند تا پیامبر (ص)اجازه دهد تحت حکومت اسلامی در آیین خود باقی بمانند.

موقعیت جغرافیایی

بخش با صفای نجران، با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام این نقطه، تنها نقطه مسیحی نشین حجاز بود که مردم آن به عللی از بت پرستی دست کشیده و به آیین مسیح (ع) گرویده بودند.

دعوت به اسلام

پیامبر اکرم، حضرت محمد مصطفی (ص)برای گزاردن رسالت خویش و ابلاغ پیام الهی، به بسیاری از ممالک و کشورها نامه نوشت یا نماینده فرستاد تا ندای حق پرستی و یکتاپرستی را به گوش جهانیان برساند. هم چنین نامه ای به اسقف نجران، «ابوحارثه»، نوشت و طی آن نامه ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت فرمود.

نامه حضرت محمد (ص)به اسقف نجران

مشروح نامه پیامبر (ص)به اسقف نجران چنین بود: «به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب (ع). [این نامه ایست] از محمد ((صلی الله علیه و آله وسلم))، پیامبر خدا، به اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب (ع) را ستایش می کنم و شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا فرا می خوانم. شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند درآیید و اگر دعوت مرا نپذیرفتید باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید تا در برابر این مبلغ، از جان و مال شما دفاع کند] و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود».

عکس العمل نجرانی ها

نمایندگان پیامبر صلی الله علیه و آله و که حامل نامه دعوت به اسلام از جانب پیامبر (ص)بودند، وارد نجران شدند و نامه را به اسقف نجران دادند. او نیز شورایی تشکیل داد و با آنان به مشورت پرداخت. یکی از آنان که به عقل و درایت مشهور بود گفت: «ما بارها ازپیشوایان خودشنیده ایم که روزی منصب نبوت ازنسل اسحاق (ع)به فرزندان اسماعیل(ع) انتقال خواهد یافت و هیچ بعید نیست که محمد صلی الله علیه و آله وسلم ـ که از اولاد اسماعیل (ع) است ـ همان پیامبر موعود باشد». بنابراین شورا نظر داد که گروهی به عنوان هیئت نمایندگان نجران به مدینه بروند تا از نزدیک با محمد (ص)تماس گرفته، دلایل نبوت او را بررسی کنند.

گفتگوی پیامبر (ص)با هیئت نجرانی

پیامبر اکرم (ص)در مذاکره ای که با هیئت نجرانی در مدینه به انجام رسانید آنان را به پرستش خدای واحد دعوت کرد. امّا آنان بر ادعای خود اصرار داشتند و دلیل الوهیت مسیح را، تولد عیسی(ع) بدون واسطه پدر می دانستند.

در این هنگام فرشته وحی نازل شد و این سخن خدا را بر قلب پیامبر (ص) جاری ساخت: «به درستی که مَثَل عیسی نزد خداوند مانند آدم است که خدا او را از خاک آفرید». در این آیه، خداوند، با بیان شباهت تولد حضرت عیسی (ع) و حضرت آدم (ع)، یادآوری می کند که آدم(ع)  را با قدرت بی پایان خود، بدون این که دارای پدر و مادری باشد، از خاک آفرید و اگر نداشتن پدر گواه این باشد که مسیح(ع) فرزند خداست، پس حضرت آدم(ع)  برای این منصب شایسته تر است؛ زیرا او نه پدر داشت و نه مادر.

اما با وجود گفتن این دلیل، آنان قانع نشدند و خداوند به پیامبر خود، دستور مباهله داد تا حقیقت آشکار و دروغ گو رسوا شود.

مباهله، آخرین حربه

خداوند پیش از نازل کردن آیه مباهله، در آیاتی چند به چگونگی تولد عیسی (ع) می پردازد و مسیحیان را با منطق عقل و استدلال روبرو می کند و از آنان می خواهد که عاقلانه به موضوع بنگرند.

بنابراین پیامبر (ص)، در ابتدا سعی کرد با دلایل روشن و قاطع آنان را آگاه کند، اما چون استدلال موجب تنبّه آنان نشد و با لجاجت و ستیز آنان مواجه گشت، به امر الهی به مباهله پرداخت.

خداوند در آیه 61 سوره آل عمران می فرماید: «هرگاه بعد از دانشی که به تو رسیده، کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم؛ سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم».

دیدگاه بزرگان نجران درباره مباهله

در روایات اسلامی آمده است که چون موضوع مباهله مطرح شد، نمایندگان مسیحی نجران از پیامبر(ص) مهلت خواستند تا در این کار بیندیشند و با بزرگان خود به شور بپردازند.

نتیجه مشاوره آنان که از ملاحظه ای روان شناسانه سرچشمه می گرفت این بود که به افراد خود دستور دادند اگر مشاهده کردید محمد (ص) با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید؛ زیرا در آن صورت حقیقتی در کار او نیست که متوسل به جاروجنجال شده است و اگر با نفرات بسیار محدودی از نزدیکان و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد، بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است.

در میعادگاه چه گذشت؟

طبق توافق قبلی، پیامبر(ص)و نمایندگان نجران برای مباهله به محل قرار رفتند. ناگاه نمایندگان نجران دیدند که پیامبر (ص) فرزندش حسین (ع)را در آغوش دارد، دست حسن (ع) را در دست گرفته و علی و زهرا علیهما السلام همراه اویند و به آنها سفارش می کند هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید. مسیحیان، هنگامی که این صحنه را مشاهد کردند، سخت به وحشت افتادند و از این که پیامبر (ص)، عزیزترین و نزدیک ترین کسانِ خود را به میدان مباهله آورده بود، دریافتند که او نسبت به ادعای خود ایمان راسخ دارد؛ زیرا در غیر این صورت، عزیزان خود را در معرض خطر آسمانی و الهی قرار نمی داد.

بنابراین از اقدام به مباهله خودداری کردند و حاضر به مصالحه شدند.

سخنان ابوحارثه درباره مصالحه

هنگامی که هیئت نجرانی پیامبر(ص)را در اجرای مباهله مصمّم دیدند، سخت به وحشت افتادند. ابوحارثه که بزرگ ترین و داناترین آنان و اسقف اعظم نجران بود گفت: «اگر محمد (ص) بر حق نمی بود چنین بر مباهله جرئت نمی کرد.

اگر با ما مباهله کند، پیش از آن که سال بر ما بگذرد یک نصرانی بر روی زمین باقی نخواهد ماند». و به روایت دیگر گفت: «من چهره هایی را می بینم که اگر از خدا درخواست کنند که کوه ها را از جای خود بکند، هر آینه خواهد کَند. پس مباهله نکنید که در آن صورت هلاک می شوید و یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند».

اهمیت واقعه مباهله


پس از فتح مکه در سال هشتم هجرى و درخشش قدرت اسلام در جزیرهالعرب، پیروان دیگر ادیان و مذاهب و رهبران و رجال سیاسى و مذهبى توجه خاصى به اسلام و مسلمانان و به کانون این قدرت عظیم یعنى مدینهالرسول پیدا کردند. این امر زمینه مناسبى را براى نشر و گسترش شعاع اسلام تا اقصى نقاط حجاز و حتى خارج از آن فراهم آورد و پیامبر اسلام توانست از این فرصت بخوبى استفاده کند و با ارسال نامه‌ها و نمایندگان ویژه به رؤساى بلاد و زمامداران کشورها آنها را به پذیرش اسلام و یا به رسمیت شناختن دولت اسلامى و التزام به مقررات آن فرا خواند.

طبیعى است که بسیارى از مخاطبین این نامه‌ها علاقه‌مند بودند که به مدینه و به مقر دولت اسلامى بیایند و با شخص رسول‌خدا آشنا شوند و از نزدیک وضعیت مسلمانان را ببینند. این بود که در سال نهم هجرى به تدریج هیئت‌هاى نمایندگى طوائف و قبائل عرب به حضور رسول‌خدا مى‌رسیدند و این سال را مورخین «عام الوفود» نام نهاده‌اند. نامه رسول‌خدا به مسیحیان نجران از جمله نامه‌هاى ارسالى آن حضرت بود که گروهى از بزرگان و اشراف نجران را به مدینه کشاند. این هیئت بلندپایه چون در مذاکرات شفاهى با آن حضرت به تفاهم نرسیدند و از سر لجاج پاسخ آن حضرت به سؤالات اعتقادى خود را قانع‌کننده ندانستند پیشنهاد دیگرى از سوى رسول‌خدا دریافتند مبنى بر این که اکنون که هر طرف خود را محق و دیگرى را باطل مى‌شمارد بیایید عزیزان خود را جمع کنیم و دست به دعا برداریم و خداى خویش را بخوانیم و هر یک بر دیگرى نفرین کند تا ببینیم خداوند نداى کدام طرف را پاسخ مى‌دهد و آشکار شود چه کسى در ادعاى خود دروغگویى بیش نیست. این عمل که در لغت عرب مباهله نامیده مى‌شود، راهى جدید بود که به نص آیه ۶۱ سوره آل‌عمران : (فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنهالله على الکاذبین)
پیامبر اسلام از سوى خداوند بدان مأمور گشت و براى پایان بخشیدن به مجادلات هیئت نصارى با آن حضرت و اقناع عوام و خواص از مسلمانان و مسیحیان از هر منطق و استدلالى بهتر و رساتر بود. ولى به گواهى همه منابع تاریخى مسیحیان نجران پس از قبول این پیشنهاد چون به میعادگاه وارد شدند و نشانه‌هاى حقانیت رسول‌خدا را در دعوت خویش مشاهده کردند از اقدام بدین کار منصرف شدند و به پرداخت جزیه و امضاى صلحنامه‌اى که رسول‌خدا شروط آن را مشخص مى‌ساخت، تن در دادند.
این واقعه با همه خصوصیات و لوازم و آثارش نظر محققان شیعه و سنى و حتى پاره‌اى از مستشرقین را به‌خود جلب کرده است و ما در این واقعه تاریخى سه جهت را قابل توجه و ملاحظه مى‌دانیم :

جهت اول: ظهور حقانیت اسلام در برابر مسیحیت.

و جالب توجه آن است که تا به امروز نیز هیچ عالم و عابد مسیحى نخواسته است که بار دیگر به میدان مباهله با مسلمانان درآید تا بدین وسیله از اعتقاد راسخ خود به صحت ادعایش و یقین به حقانیت دینش خبر دهد ؛ بلکه در پیرامون واقعه مباهله حوادثى به ثبت رسید که عکس این مطلب را ثابت کرد و بخوبى آشکار شد که مسیحیان علائم پیغمبر خاتم را که در کتب آسمانى موجود در نزد خود خوانده بودند، بر پیامبر اسلام منطبق دیدند و او را در ادعاى نبوت بر حق مى‌دانستند و به تعبیر قرآن «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون» (بقره / ۱۴۶) ولى با این حال نمى‌خواستند از دین خود و موقعیت ویژه‌اى که نزد مردم خود پیدا کرده‌اند دست بکشند.
جهت‌دوم: اثبات فضیلتى‌عظیم براى على‌علیه السلام و زهراءعلیه السلام و حسنین‌ علیه السلام
که تنها همراهان رسول‌خدا در این ماجرا بودند و اختیار نمودن پیغمبر اینان را از میان فرزندان و زنان و اصحاب خود، بهترین دلیل بر علو مرتبه و منزلت آنها نزد خدا و رسول‌خداست.
جهت سوم: دلالت آیه مباهله بر امامت على‌علیه السلام
چرا که کلمه «انفسنا» در آیه مذکور شاهد بر وجود مقام و منزلتى براى خصوص على‌علیه السلام نزد رسول‌خداست که هیچکس بدان نرسیده و نخواهد رسید و هموست که در لسان وحى نفس پیغمبر شمرده شده است و از اینجاست که مى‌توان گفت على‌علیه السلام افضل صحابه بلکه افضل خلق بعد از رسول‌خدا است و طبعا همه کمالاتى که براى رسول‌خدا ثابت است، براى او نیز ثابت مى‌گردد مگر اصل نبوت.
جهت دیگرى که براى بررسى و تحلیل این واقعه تاریخى وجود دارد و از میان مستشرقین نظر پروفسور لویى ماسینیون را به‌خود جلب کرده است، امضاء صلحنامه‌اى میان پیامبر اسلام و مسیحیان نجران است که از نظر این استاد به معناى امضاء پیمان‌نامه سیاسى عدم تعرض به مسیحیان در سراسر سرزمین هاى اسلامى است و رعایت آن براى جانشینان آن حضرت نیز لازم بود. و شاید او درصدد القاء این مطلب باشد که پیامبر اسلام بدین طریق مسیحیان را در التزام به دین خود آزاد گذاشت و بدین وسیله حضور آنان را در میان مسلمانان تا زمانى که رفتار مسالمت جویانه داشته باشند به رسمیت شناخته است. ماسینیون در اواخر رساله خود به سراغ عقاید خرافى برخى فرقه‌هاى اسلامى مانند فرقه نصیریه و شیعیان خطابى و دروزى رفته و براساس باورهاى آنها به نقش سلمان فارسى به عنوان یک عنصر ایرانى که نماینده تمدن کهن ایرانى است و به عنوان یک تازه مسلمانى که سابقه طولانى در مسیحیت داشته و با مسیح و محمد (صلی الله علیه واله) هر دو آشنا و اکنون پل ارتباطى میان اسلام و مسیحیت گردیده است، توجه پیدا کرده است. ولى ما نمى‌دانیم چرا او از میان همه زوایاى قابل تأمل این حادثه تنها از این دو زاویه به مطالعه واقعه مباهله پرداخته است و او در نهایت درصدد اثبات چه امرى است؟
به هر صورت جاى آن دارد که در اطراف واقعه مباهله تحقیق و تدقیق بیشترى صورت گیرد و نقاط اصلى این واقعه که چون واقعه غدیرخم مسلم و غیرقابل خدشه است، روشن شود، چرا که مباهله سندى جاودان بر حقانیت اسلام و شاهدى غیر قابل انکار بر اصالت و استحکام بناى همیشه استوار تشیع راستین است.

مباهله در عرف و لغت عرب

واژه مباهله مشتق از ماده «بهل» است. گفته مى‌شود «بهله‌الله» یعنى «لعنه‌الله» (۱) و باهل القوم وتباهلوا وابتهلوا اى تلاعنوا و المباهله ان یجتمع القوم اذا اختلفوا فی شى‌ء فیقولوا لعنهالله على الظالم منا (۲) ولى مباهله با ملاعنه این تفاوت را دارد که «لعن» عبارت است از دعا به ضرر شخص که از رحمت الهى دور باشد و «بهل» اجتهاد در لعن است و لذا کسى که اصرار و التماس در دعا و نفرین داشته باشد «مبتهل» است. (۳)
در ذیل آیه ۶۱ سوره آل‌عمران در تفسیر واژه «نبتهل» مفسرین متقدم گفته‌اند که در معناى ابتهال دو قول است اول آن که به معناى التعان است و دوم آن که به معناى دعا کردن بر ضد شخص دروغگو و طلب هلاکت اوست که این شبیه لعن است. (۴) و روشن است که این دو معنا بسیار نزدیک به هم هستند.
برخى اساتید معاصر در توضیح این واژه آورده‌اند که مباهله تضرع و ابتهال و لابه است . ابتهال گاه براى دفع بلا است و زمانى براى نزول بلا است. مثل این که با نماز استسقاء نزول باران رحمت از خداى سبحان طلب مى‌شود و یا با نماز، نیاز یا بلایى دفع مى‌شود مثل «ربنا اکشف عنا العذاب انا مؤمنون»
و گاهى هم دعا مى‌شود تا عذابى بر شخص یا گروهى نازل شود مثل این که نوح (علیه السلام) به خداوند عرض کرد
«رب لا تذر على الارض من الکافرین دیارا» (۵)
ولى در اینجا این نکته در توضیح معناى واژه مذکور باید مورد تأکید قرار گیرد که مباهله همواره متضمن یک رابطه بین‌الاثنینى است. و ناله و زارى انسان به درگاه خداوند براى دفع بلایى از خودش یا نزول رحمتى مباهله خوانده نمى‌شود ولى ابتهال گفته مى‌شود.
برخى در معناى لغوى مباهله صیغه و هیئت خاصى را معتبر دانسته‌اند (۶) ولى از کتب لغت و ادب بدست مى‌آید که واژه مباهله از این جهات مطلق است. نهایت آن که ادعاى پیدایش معناى اصطلاحى خاصى براى آن در میان مسلمانان شود که منشأ آن سیره رسول‌خدا در واقعه مباهله و کیفیت عمل آن حضرت یا روایات صادر از ناحیه امامان شیعه در مورد نحوه اجراى مباهله است که بدان اشاره خواهد شد.
اکنون که معناى مباهله واضح شد باید گفت که این معنا در عرف عرب و نزد پیروان ادیان آسمانى معنایى کاملا شناخته شده بود و دعوت پیامبر اسلام از مسیحیان به مباهله دعوت به کارى بدیع و فتح بابى جدید براى اثبات حق و ابطال باطل نبود. از این رو مى‌بینیم که مسیحیان نجران خیلى طبیعى با آن برخورد کردند و حتى وقتى پیامبر اسلام بر سر زانوان خود نشست و دست به دعا برداشت ابوحارثه اسقف بزرگ مسیحیان گفت :
«جثى والله کما جثى الانبیاء للمباهله» (۷)
یعنى او همانند انبیا براى مباهله نشسته است. از اینجا معلوم مى‌شود که مسیحیان توسل جستن به مباهله را از مختصات پیامبر اسلام به شمار نیاورده بودند و او را در این جهت دنباله‌روى انبیاء الهى مى‌دانستند.
فخر رازى سخن کفار (۸) در آیه ۳۱ سوره انفال :
«اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجاره من السماء او ائتنا بعذاب الیم»
را نوعى اقدام به مباهله از جانب آنها در برابر رسول‌خدا دانسته است (۹) و این سخن از جهت آن که متوسل شدن به مباهله براى اثبات حقانیت را در عرف اعراب جاهلى ثابت مى‌کند مطلبى در خور توجه است. البته در روایات اهل البیت به مواردى برخورد مى‌کنیم که مباهله را به شکل خاصى به اصحاب و شیعیان خود تعلیم داده‌اند و توسل بدان را در برابر منکرین مسأله امامت و ولایت که در بحث و مناظره به هیچ دلیل و برهانى حق را نمى‌پذیرند، به عنوان آخرین راه‌حل مطرح کرده‌اند.
ابومسروق گوید به امام صادق عرض کردم من با مردم سخن مى‌گویم و به آیه شریفه : «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم»
بر آنها احتجاج مى‌کنم ولى آنها مى‌گویند این آیه درباره امیران جنگها نازل شده است . پس به آیه شریفه
«انما ولیکم‌الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکوه و هم راکعون»
بر آنها احتجاج مى‌کنم ولى مى‌گویند این آیه درباره مؤمنین نازل شده است. آنگاه به آیه شریفه : «قل لا أسألکم علیه اجرا الا الموده فى القربى»
بر آنان احتجاج مى‌کنم ولى مى‌گویند درباره خویشاوندان مسلمانان نازل شده است. پس از این قبیل ادله هر چه حاضر دارم فروگذار نمى‌کنم. آن حضرت به من فرمود: اگر این گونه مى‌باشد پس آنان را به مباهله فراخوان. گفتم چگونه؟ فرمود سه روز نفس خویش را اصلاح کن و گمانم که فرمود روزه بگیر و غسل کن. آنگاه تو و او به صحرا بروید و انگشتان دست راست خود را در انگشتان دست او داخل کن و از خود شروع کن و بگو :
«اللهم رب السماوات السبع و رب الارضین السبع عالم الغیب و الشهاده الرحمن الرحیم ان کان ابومسروق جحد حقا و ادعى باطلا فانزل علیه حسبانا من السماء او عذابا الیما»
سپس دعا را متوجه او کن و بگو : «ان کان فلان جحد حقا و ادعى باطلا فانزل علیه حسبانا من السماء او عذابا الیما»
پس چیزى نخواهد گذشت که آنچه را در حق او درخواست کردى خواهى دید. (۱۰)
روشن است که این روایت و روایاتى از این قبیل که زمان خاص یا کیفیت خاصى را براى انجام مباهله بیان مى‌کند، نظر به آداب و شرایط کمال عمل دارد و نیز با توجه به مفاد این حدیث معلوم مى‌شود که مباهله راهى فراروى هر انسان خداشناسى است که در دین و مذهبش خود را صادق مى‌شمارد و گرفتار دشمنى است که حق را مى‌شناسد ولى آن را انکار مى‌کند و به تعبیر قرآن
«و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا» (نمل / ۱۴)
یعنى همواره یک طرف مباهله فردى است که یقین به حقانیت خود دارد و طرف دیگر کسى که حقانیت او را مى‌شناسد ولى به ستم و از سر برترى جویى آن را انکار مى‌کند. و این حدیث نشان مى‌دهد که چگونه مسأله امامت اهل البیت بر گروهى معلوم ولى مورد انکار بوده و چگونه باید شیعیان در امر امامت و ولایت جازم و قاطع باشند. و جالب آن است که امام صادق‌علیه السلام در پایان روایت مذکور مى‌فرماید قسم به خدا من هیچ کس را نیافتم که دعوت مرا براى این کار پاسخ دهد.
و در تاریخ اسلامى به مواردى برمى‌خوریم که پیروان برخى مذاهب اسلامى مخالفین خود را به مباهله دعوت کرده‌اند ولى گویا دعوت آنها بیشتر جنبه نمایشى داشته و کمتر به مرحله عمل رسیده است. (۱۱)